لب یار
لب یار

لب یار

جملات قصار

برای کسی که میفهمد  هیچ توضیحی لازم نیست

و

برای کسی که نمیفهمد هر توضیحی اضافه است


آنانکه میفهمند عذاب میکِشند

 و 

آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند


مهم نیست که چه "مدرکی" دارید

مهم اینه

که چه "درکی" دارید


مغزِ کوچک و دهانِ بزرگ

میلِ ترکیبیِ بالایی دارند


کلماتی که از دهانِ شمابیرون می آید

ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست

پس

وای بر جمعی که لب را بی تامل وا کنند

چرا که

کم داشتن و زیاد گفتن مثلِ

نداشتن و زیادخرج کردن است!

پس نگذارید

زبانِ شما از افکارتان جلو بزند!!!


دوست داشتن

اینقدر زندگی کردم که بفهمم از یه حدی که بیشتر کسی رو دوست داری, چی بودن اون شخص مهم نیست. این که برای تو هست یا نیست مهم نیست. این که تو رو دوست داره یا نه مهم نیست. این که کنارت هست یا نه مهم نیست. وجود اون شخص, صرف بودنش مهمه. از موفقیت هاش شادی سر تا پات رو می گیره, از یه لحظه حس شکست اش می خوای دنیا تموم بشه. از شادی هاش می خوای تمام دنیا رو چراغون کنی, با یه لحظه غمش می خوای دنیا رو خراب کنی. به خصوص وقتی فکر کنی هیچ کاری از دستت براش بر نمیاد. می دونی که حاضری خودت رو به معنای واقعی کلمه به آب و آتش بزنی که دنیا رو اون شکلی بکنی که اون می خواد, و می بینی که حتی اگه خودت رو تکه و پاره هم بکنی, بی فایده است. و اون لحظه فقط حس می کنی که چقدر بی مصرف هستی.

مهم نیست با تو شاده یا بی تو, مهم نیست با تو موفقه یا بی تو. حتی خودت رو از سر راهش کنار می کشی یا حتی خودت رو زیر پا می گذاری برای این که شاد باشه, و برای این که موفق باشه.

حالا هر چقدر دایره ی این دوست داشتنت ببشتر باشه , احساس خوشبختی بیشتری می کنی. و عجبا که برای من همیشه با یه دل ضعفه ی عجیب همراهه, درده یا ضعف نمی تونم تشخیص بدم. فقط می شه بگم یه حس خاصه توی قفسه ی سینه که نفسم رو تنگ می کنه.

اعتیاد


یه حکایتی توی زندگی بارها و بارها تکرار می شه.
یه چیزی شروع می شه, از یه جایی, یواش و آروم می خزه, می خزه و میاد جلو.
اول جدی نمیگیریش, بعد می بینی خوشاینده, یه کمکی به خزیدنش کمک می کنی, بعد می بینی داری ازش لذت می بری. اون می خزه توی وجود تو و تو می خزی. بعد از یه مدت می بینی شده جزئی از زندگیت ولی هنوز می شه بدون اون هم زندگی کرد…و در مراحل بعدی و خطرناکش می بینی تو شدی جزئی از اون, تو که از بین بری اون چیز مهمی رو از دست نمی ده, شاید فقط جزئی از کل خودش رو. بی اون ولی تو نمی تونی زندگی کنی. حیاتت بهش وابسته شده.و..هرکاری می کنی, حتی ضد خودت که اون رو از دست ندی. از دست دادنش یعنی از دست رفتنت.

این یه جورایی تعریف اعتیاده.
همیشه توی زندگی ازش می ترسم. باید قبل از رسیدن به مرحله ی آخر حواست رو جمع کنی. هر چیزی خوبه تا وقتی ازش لذت ببری اما بهش وابسته نشی. و این…سخت ترین بخش زندگیه. چون معمولا اگه از چیزی لذت ببری به سادگی بهش وابسته می شی. و اونجاست که مهار وابستگی و حد گذاشتن باعث کاهیدن ات می شه.

گاهی بهتره آدم کمی مهار همه چیز رو رها کنه و اینقدر منقبض نمونه. چی می شه آخرش؟ فنا…همه چیز تکرار همون هفت مرحله است؟ طلب, ..و در نهایت وصل و فنا.
کی می دونه.

“خودش می بردت هرجا دلش خواست…به هر جا رو کنه ساحل همونجاست”

گاهی وقت ها از خودم لذت می برم. گاهی وقت هااز خودم می ترسم. و بدی کار اینه, خیلی وقت ها علیرغم منطق عمل می کنم و پدر خودم رو در میارم, یا..به قله می رسم

 

پائیز

نیمه شب در مهتاب ، 
باغ و پاییز قماری کردند . . .
آن یکی بر سر برگ ،
وآن یکی بهر رهایی از مرگ ، 
صبحدم بود که مرغان چمن می گفتند :
بازهم باغ به تک خال بلا گستر باد ،
برگهایش را باخت ...

" لمس پاییز بخیر  


آموزش مشاهده زمان طلوع و غروب خورشید با گوگل

آموزش مشاهده زمان طلوع و غروب خورشید با گوگل

آموزش مشاهده زمان طلوع و غروب خورشید با گوگل

آموزش مشاهده زمان طلوع و غروب خورشید با گوگل

ممکن است بخواهید از زمان طلوع و غروب خورشید را در شهر خود یا شهر دیگری مطلع شوید. برای این کار میتوانید از گوگل کمک بگیرید.

برای مشاهده زمان طلوع آفتاب در یک شهر، کافیست عبارت Sunrise City را در گوگل جستجو کنید.

(به جای عبارت City نام شهر مورد نظر را به صورت انگلیسی وارد کنید)

همچنین برای مشاهده زمان غروب آفتاب در یک شهر، کافیست عبارت Sunset City را در گوگل جستجو کنید.

(به جای عبارت City نام شهر مورد نظر را وارد کنید)


گردآوری:گروه کامپیوتر و موبایل دی ایران

  

دعا

"امیدوارم هر کجا که میروی ، یک نفر مثل خودت سر راهت باشد"

این جمله میتواند زیباترین دعای خیر ؛ یا بدترین اتفاق ممکن باشد

بنگر که برای تو ؛ دعاست یا نفرین...

-- خود را مجبور به پیشرفت کنید

قابل توجه کسانی که از مشکلات فرار میکنند

خود را مجبور به پیشرفت کنید

ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آب های
اطراف ژاپن سالهاست که ماهی تازه ندارد.
بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن،
قایق های ماهی گیری بزرگتر شدند و مسافت های
دورتری را پیمودند.
ماهیگیران هر چه مسافت
طولانی تری را طی می کردند به همان میزان
آوردن ماهی تازه بیشتر طول می کشید.

اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید ماهی
ها دیگر تازه نبودند و ژاپنی ها مزه این
ماهی را دوست نداشتند.

برای حل این مسئله، شرکت های ماهیگیری
فریزرهایی در قایق هایشان تعبیه کردند.
آنها ماهی ها را می گرفتند آنها را روی دریا
منجمد می کردند.
فریزرها این امکان را برای
قایق ها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتر
بروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب
بمانند.

اما ژاپنی ها مزه ماهی تازه و منجمد را
متوجه می شدند و مزه ماهی یخ زده را دوست
نداشتند. بنابر این شرکت های ماهیگیری مخزن
هایی را در قایق ها کار گذاشتند و ماهی را در
مخازن آب نگهداری می کردند.
ماهی ها پس از
کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند.
آنها خسته و بی رمق، اما زنده بودند.

متاسفانه ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت
به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. زیرا
ماهی ها روزها حرکت نکرده و مزه ماهی تازه
را از دست داده بودند.

باز ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی
بی حال و تنبل ترجیح می دادند.
پس شرکت های
ماهیگیری به گونه ای باید این مسئله را حل
می کردند.
آنها چطور می توانستند ماهی تازه بگیرند؟
اگر شما مشاور صنایع ماهیگیری بودید، چه
پیشنهادی می دادید؟

ثروت زیاد

به محض اینکه شما به اهدافتان می رسید
مثلاً " یافتن یک همراه فوق العاده خوب ،
تأسیس یک شرکت موفق، پرداخت بدهی هایتان یا
هر چیز دیگر "ممکن است شور و احساساتتان را
از دست بدهید و دیگر به سخت کار کردن تمایل
نداشته باشید.

شما همین موضوع را در مورد برندگان بخت
آزمائی که پولشان را به راحتی از دست می
دهند،
کسانی که ثروت زیادی برایشان به ارث
می رسد و هرگز موفق نمی شوند و ملاکین و
اجاره داران خسته ای که تسلیم مواد مخدر شده
اند، شنیده و تجربه کرده اید.

این مسئله را "رون هوبارد" در اوایل سال های
۱۹۵۰دریافت:
"بشر تنها در مواجه با محیط چالش انگیز به
صورت عجیبی پیشرفت می کند. "

منافع و مزیتهای رقابت:

شما هر چه با هوش تر، مصرتر و با کفایت تر
باشید از حل یک مسئله بیشتر لذت می برید.
اگر
به اندازه کافی مبارزه کنید
و اگر به طور
پیوسته در چالش ها پیروز شوید،
خوشبخت و

خوشحال خواهید بود.

و اما چطور ژاپنی ها ماهی ها را تازه نگه می
دارند؟
برای نگه داشتن ماهی تازه شرکت های
ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری
ماهی در قایق ها استفاده می کنند اما حالا
آن ها یک کوسه کوچک به داخل هر مخزن می
اندازند.

کوسه چند تایی ماهی می خورد اما بیشتر ماهی
ها با وضعیتی بسیار سر زنده به مقصد می رسند.
زیرا ماهی ها تلاش کردند.

توصیه :
- به جای دوری جستن از مشکلات به میان آن ها
شیرجه بزنید .

- از بازی لذت ببرید .
- اگر مشکلات و تلاش هایتان بیش از حد بزرگ و
بیشمار هستند تسلیم نشوید.
ضعف شما را خسته
می کند، به جای آن مشکل را تشخیص دهید .

- عزم بیشتر و دانش بیشتر داشته و کمک بیشتری
دریافت کنید.

- اگر به اهدافتان دست یافتید، اهداف
بزرگتری را برای خود تعیین کنید .

- زمانی که نیازهای خود و خانواده تان را
برطرف کردید برای حل اهداف گروه، جامعه و
حتی نوع بشر اقدام کنید .

- پس از کسب موفقیت آرام نگیرید، شما
مهارتهایی را دارید که می توانید با آن
تغییرات و تفاوتهایی را در دنیا ایجاد کنید
.
- در مخزن زندگیتان کوسه ای بیندازید و
ببینید که واقعاً چقدر می توانید دورتر
بروید و شنا کنید .


یک روز سگی از کنار 

شیر خفته ای رد میشد .


 وقتی سگ دید شیر خوابیده ، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست!

وقتی شیر بیدار شد متوجه وضعیتش شد .

و سعی کردتا طناب را

 باز کند اما نتوانست .


 در همان هنگام خری در حال گذر بود .

 شیر رو به خر کرد و گفت:

ای خر اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم .


خر ابتدا تردد کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.


وقتی شیر رها شد و 

خود را از خاک و گرد

و عبار خوب تکانید ،

 رو به خر کرد و گفت:


 من به تو نیمی از جنگل

 را نمیدهم


خر با تعجب گفت:

ولی تو قول دادی!!!


شیر گفت :من به تو تمام جنگل را میدهم .

 زیرا در جنگلی که سگان دیگران را بند کشند و خران برهانند دیگر 

ارزش زندگی 

کردن ندارد...


"کلیله و دمنه"


زندگی شاد

برای داشتن یک زندگی شاد و سعادتمند
نیازی نیست که منتظر :
فارغ التحصیلی
بازگشت به دانشگاه
کاهش وزن...
افزایش وزن
شروع به کار
مهاجرت
دوستان تازه
ازدواج
شروع تعطیلات
صبح جمعه
دریافت وام
خرید ماشین
پرداخت قسط
بهار ، تابستان ، پاییز و زمستان
اول برج
مردن
تولد مجدد
و ...
باشیم.
خوشبختی یک سفر است
نه یک مقصد.
هیچ زمانی بهتر از همین لحظه
برای شاد بودن وجود ندارد
شادمانه زندگی بکنید و از آن لذت ببرید

-------------------------------------------

       آغــوش کسی رو دوست میدارم

 

که بوی ♥بی کسی♥ بدهـد

 

نه بوی هــر کسی

نوبهار است


 

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گــُل بدمد باز و تو در گــِل باشی

کاروان رفت و تو در خواب وبیابان در پیش

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

خورشید بر گُل تابد و گل می‌شکفد، این خورشید بر دل تابد و دل افروخته گردد. گل چون شکفته شد، بلبل عاشق اوست. دل چون افروخته گردید، خدا عاشق اوست. گل در آخر می‌ریزد لکن این دل در کنف الطاف بی‌پایان مولای ازلی محفوظ می‌ماند «قلب المؤمن لا یموت ابدا»


خوشا به حال کسی که به این مقام رسد، مقامی که عابد و معبود یک، ساجد و مسجود یک. دیگر نه مرید است و نه مراد،نه خبر و نه استخبار، نه حد و نه رسم «لا مرید و لا مراد و لا خبر و لا استخبار و لا رسم و هو کل بکل»


مجلس ترحیم خودم

آمدم مجلس ترحیم خودم،

همه را می دیدم

همه آنها که نمی دانستم

عشق من در دلشان ناپیداست

واعظ از من می گفت،

حس کمیابی بود

از نجابت هایم،

از همه خوبیها

و به خانم ها گفت:

اندکی آهسته

تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود

و به آواز بخواند:

"مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

راستی این همه اقوام و رفیق

من خجل از همه شان

من که یک عمر گمان می کردم

تنهایم

و نمی دانستم

من به اندازه یک مجلس ختم،

دوستانی دارم

همه شان آمده اند،

چه عزادار و غمین

من نشستم به کنار همه شان

وه چه حالی بودم،

همه از خوبی من می گفتند

حسرت رفتن ناهنگامم،

خاطراتی از من

که پس از رفتن من ساخته اند

از رفاقت هایم،

از صمیمیت دوران حیات

روح من قلقلکش می آمد

گرچه این مرگ مرا برد ولی،

گوییا مرگ مرا

یاد این جمله رفیقان آورد

یک نفر گفت:چه انسان شریفی بودم

دیگری گفت فلک گلچین است،

خواست شعری خواند

که نیامد یادش

حسرت و چای به یک لحظه فرو برد رفیق

دو نفر هم گفتند

این اواخر دیدند

که هوای دل من

جور دیگر بوده است

اندکی عرفانی

و کمی روحانی

و بشارت دادم

که سفر نزدیک است

شانس آوردم من،

مجلس ختم من است

روح را خاصیت خنده نبود

یک نفر هم می گفت:

"من و او وه چه صمیمی بودیم

هفته قبل به او، راز دلم را گفتم"

و عجیب است مرا،

او سه سال است که با من قهر است...

یک نفر ظرف گلابی آورد،

و کتاب قرآن

که بخوانند کتاب

و ثوابش برسانند به من

گرچه بر داشت رفیق،

لای آن باز نکرد

گو ثوابی که نیامد بر ما

یک نفر فاتحه ای خواند مرا،

و به من فوتش کرد

اندکی سردم شد

آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد

آمد آن گوشه نشست،

من کنارش رفتم

اشک در چشم،عزادار و غمین

خوبی ام را می گفت

چه غریب است مرا،

آن که هر روز پیامش دادم

تا بیاید،که طلب بستانم

و جوابی نفرستاد نیامد هرگز

آمد آنجا دم در،

با لباس مشکی،

خیره بر قالی ماند

گرچه خرما برداشت،

هیچ ذکری نفرستاد ولی

و گمان کردم من،

من از او خرده ثوابی، نتوانم که ستاند

آن ملک آمد باز،

آن عزیزی که به او گفتم من

فرصتی می خواهم

خبرآورد مرا،

می شود برگردی

مدتی باشی، در جمع عزیزان خودت

نوبت بعد، تو را خواهم برد

روح من رفت کنار منبر

و چه آرام به واعظ فهماند

اگر این جمع مرا می خواهند

فرصتی هست مرا

می شود برگردم

من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند

باعث این همه غم خواهم شد

روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز

زنده خواهم شد باز

واعظ آهسته بگفت،

معذرت می خواهم

خبری تازه رسیده ست مرا

گوییا شادروان مرحوم،

زنده هستند هنوز

خواهرم جیغ کشید و غش کرد

و برادر به شتاب،

مضطرب، رفت که رفت

یک نفر گفت: "که تکلیف مرا روشن کن

اگر او مرد،خبر فرمایید،خدمت برسیم

مجلس ختم عزیزی دیگر،منعقد گردیده

رسم دیرین این است،

ما بدان جا برویم،

سوگواری بکنیم"

عهد ما نیست ،

به دیدار کسی،کو زنده است،

دل او شاد کنیم

کار ما شادی مرحومان است

نام تکلیف الهی به لبم بود،

چه بود؟

آه یادم آمد،

صله مرحومان

واعظ آمد پایین،

مجلس از دوست تهی گشت عجیب

صحبت زنده شدن چون گردید،

ذکر خوبی هایم

همه بر لب خشکید

ملک از من پرسید:

پاسخت چیست؟

بگو؟

تو کنون می آیی؟

یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟

چه سوال سختی؟

بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن

زنده باشم بی دوست؟

مرده باشم با دوست؟

زنده باشم تنها،

مرده در جمع رفیقان عزیز

در حیرتم از کرده ی این مردم پست

مردم زنده کش مرده پرست


برای کسی که

میفهمد 

هیچ توضیحی لازم نیست

و

برای کسی که

نمیفهمد

هر توضیحی اضافه است


آنانکه میفهمند

عذاب میکِشند

و

آنانکه نمیفهمند

عذاب می دهند


مهم نیست

که چه "مدرکی" دارید

مهم اینه

که چه "درکی" دارید


مغزِ کوچک

و دهانِ بزرگ

میلِ ترکیبیِ بالایی دارند


کلماتی که

از دهانِ شمابیرون می آید

ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست


پس


وای بر جمعی

که لب را

بی تامل وا کنند


چرا که


کم داشتن و زیاد گفتن

مثلِ

نداشتن و زیادخرج کردن است!


پس نگذارید

زبانِ شما

از افکارتان جلو بزند!!!

پروفسور سمیعی


چه خوش گفت قیصر

"قیصر امین پور"میگوید:

 آدمهایى هستند در زندگیتان؛ 

نمی گویم خوبند یا بد..

چگالى وجودشان بالاست...

افکار،حرف زدن، رفتار،محبت داشتنشان 

و هر جزئى از وجودشان امضادار است...

یادت نمی رود "هستن هایشان را.."بس که حضورشان پر رنگ است.

ردپا حک می کنند،اینها روى دل و جانت...

بس که بلدند "باشند"...

این آدمها را، باید قدر بدانى...

 

وگرنه دنیا پر است از آن دیگرهاى 

بى امضایى که شیب منحنى حضورشان، همیشه ثابت است. . .

بعضی از آدم ها ترجمه شده اند

بعضی از آدم ها فتو کپی آدم های دیگرند.

بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.

بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند

بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند

بعضی از آدم ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم

و بعضی از آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت

از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه...